جدول جو
جدول جو

معنی چوم بیتن - جستجوی لغت در جدول جو

چوم بیتن
در نقطه ای ایستادن و انتظار طولانی کشیدن، خسته شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشم بستن
تصویر چشم بستن
مردن
نگاه نکردن به کسی یا چیزی، ترک نظاره کردن
صرف نظر کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ دَ)
متصل ساختن چوب بچیزی، چوب زدن خاصه بر کف پای کسی.
- به چوب بستن یا بچوب بستن کسی را، پای او رابه فلک گذاشتن و با ترکه زدن. (یادداشت مؤلف).
پای کسی در فلک کردن و بکف پای او چوب زدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ لَ / لِ نِ شُ دَ)
چشم بر هم نهادن. چشم فروبستن. مقابل چشم بازکردن و چشم گشودن. رجوع به چشم بر هم نهادن و چشم فروبستن شود.
- چشم از جهان بستن، کنایه از مردن. چشم از جهان فروبستن. دم درکشیدن. برحمت ایزدی پیوستن:
چو سالار جهان چشم از جهان بست
بسالاری ترا باید میان بست.
نظامی.
رجوع به چشم از جهان فروبستن شود، افسون کردن. (ناظم الاطباء). چشم بندی کردن
لغت نامه دهخدا
(چَ بَ)
دهی از دهستان قنقری پایین (اسفلا) بخش بوانات و سرجهان شهرستان آباده که در 54 هزارگزی باختر سوریان و 5 هزارگزی خاور راه شوسۀ اصفهان به شیراز واقع است. کوهستانی و معتدل است و 350 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه محی. محصولش غلات، چغندر و عدس. شغل اهالی زراعت و قالی بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
چشم برهم نهادن فرو بستن چشم مقابل چشم باز کردن، افسون کردن چشم بندی کردن، یا چشم از جهان. مردن
فرهنگ لغت هوشیار
به پشت گرفتن، کول گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
گم شدن، ناپیدا شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ساییدن
فرهنگ گویش مازندرانی
روان شدن شیره ی گیاه و درختان در آوندها به مناسبت فرا رسیدن.، آب گرفتن میوه و، پر کردن ظرف از آب، آب دار شدن میوه
فرهنگ گویش مازندرانی
هراسیدن، عجله کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رد شدن و عبور کردن از روی کسی که دراز کشیده یا خوابیده است
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست حیوان را کندن
فرهنگ گویش مازندرانی
دچار وحشت شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دست کم گرفتن، آسان گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
چشم بیشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
چرخیدن، گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
قلق کسی را به دست آوردن، طبع کسی را فهمیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کثیف شدن، جرم گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تکان خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
از کسی جانب داری کردن، اصابت کردن، به مقصود رسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی